۱. علی اشرف درویشیان مرد. نویسندهای که من تصورم این بود که خیلی وقته مرده، درواقع امروز توی سن هفتاد و پنج سالگی مرد. اندک باقیماندهی ادیبهای قابل اعتنای ایران هم دارن ته میکشن. درویشیان به سالهای ابری معروفه. یک رمان نسبتن بلند که البته من نخوندمش و نمیتونم نظری بدم درموردش.
۲. درویشیان رو با از این ولایت شناختم. یه مجموعه داستان کوتاه، که همهشون یه نقطه مشترک دارن. درواقع این داستانا سرگذشت یه سرباز معلم رو توی یه روستای دورافتاده روایت میکنن. از بچهها میشه خوند، از مشقتهای زندگی روستایی، از سختی حمل و نقل دهه پنجاه، اونم توی زمستون و همینطور از جهل و ناآگاهیای که روستاییها – متاسفانه- ازش سرشارن. البته این کتاب همچنان یه مجموعه داستانه، و نه یه کتاب مستند. ولی نکتهای که درمورد ادبیات ایران خیلی شدیده – متاسفانه یا خوشبختانه – کارهای داستانی ما اکثرن خالی از تخیلن و بیشتر تجربیات شخصی نویسندههاشونن. البته این دلیل نمیشه این داستانا ارزش خوندن نداشته باشن. از اونطرف هم نمیشه به حقیقتهاشون اتکا کرد. ولی اینجاش رو خیلی دوست دارم: بعد از خوندن داستانهای از این ولایت، توی برزخی بین حقیقت و تخیل قرار میگیره آدم و مدام میخواد یه جوری کشف کنه که این حماقت یا تراژدی یا حادثه، واقعن یه گوشه از این سرزمین اتفاق افتاده یا زادهی تخیل نویسندهس.
۳. از این ولایت به شدت به این آدمها توصیه میشه: کسایی که از زندگی روستایی چیزی نمیدونن، کسایی که صداقت و صفا و صمیمیت روستا رو ستایش میکنن و حسرتشو دارن، کسایی که توی زندگی شهری جوری غرق شدن که نیم ساعت بدون اسمارتفونهاشون نمیتونن دووم بیارن، و البته هرکسی که دلش میخواد توی یه محیط متفاوت بودن رو تجربه کنه. با داستانهای درویشیان میشه خیلی چیزها رو از نزدیک لمس کرد.
- جلد چاپهای جدید کتاب متفاوته از عکس بالا. این طرح جلد چاپ اول کتابه.
- مرگ نویسنده یقینن بهترین فرصت نه ولی فرصت نسبتن مناسبیه برای معرفیش. به نظرم رسید خیلی جالبتر بشه اگر بجای معرفیها و بیوگرافیها و فتحنامههای همیشگی، بیایم و تجربههای شخصیمون رو بیان کنیم. کتاب از این ولایت اولین – و بهترین – تجربه من در مواجهه با درویشیان بود. امیدوارم برای بقیه هم جالب بتونه باشه.
اولین کسی باشید که یک دیدگاه ارسال میکند.