۱. سر کلاس بودیم. چندتا از دانشجوها با هم صحبت داشتن میکردن. واکنش استاد این بود: اگه با هم کار دارین لطفن صحبت نکنین. اگه مهمه به هم تکست بدین. این خلاف اون چیزیه که تقریبن همهی استادهای دانشگاه میپسندن. استفاده از موبایل سر کلاس رو اکثرن بیادبی حساب میکنن. اما استاد درس مهندسی نرمافزار۲ ما یکم موضعش متفاوته.
۲. سر همین کلاس یه اتفاق جالب دیگه هم افتاد. توی یکی از بحثها یکی از دانشجوها از یه عبارت اختصاری استفاده کرد که کسی نمیدونست دقیقن مخفف چیه. هرکسی داشت واسه خودش یه حدس میزد و تیری در تاریکی شلیک میکرد که یکی از بچهها عبارت درست رو گفت. گوگل کرده بود این عبارت رو و به نتیجه رسیده بود. بعد از این اتفاق، در طول ترم هروقت سر اون کلاس به نقطهی ابهامی میرسیدیم، استاد از یکی میخواست که تو گوگل بگرده پی جواب.
۳. رفتار غالب اینه: موبایل باعث حواس پرتی میشه و بنابراین کسی نباید سر کلاس ازش استفاده کنه. وضع دانشآموزها بدتره و کلن حق ندارن با خودشون گوشی ببرن مدرسه. توی همهی رسانهها سیل بدگویی از تکنولوژیهای ارتباطی جاری شده. تفکر اکثریت استفاده کنندهها هم چندان مثبت نیست درموردشون. اما واقعن چرا باید اینجوری باشه؟
۴. موضعگیری این استاد نسبت به مسءله یکم متفاوت بود با الباقی آدمها. چیزی که اینجا دیده نمیشد اون رفتار قهرآمیز همیشگی بود. این برای ما یه عادته که در مواجهه یا مساءل، یا بی هیچ پرسشی تایید میکنیم، یا بی هیچ دلیلی مخالفت. این ۲ تا رفتار که اینجا ازشون حرف زده شد نمونههای واقعن خوبیان از حالت سومی که متاسفانه خیلی کم بهش برمیخوریم: اینکه بیایم و واقعن درک کنیم که چیزی که به دید مشکل بهش نگاه میکنیم، آیا واقعن مشکل حساب میشه یا نه. درسته که داشتن یه اسمارتفون سر کلاس برای یک دانشاموز میتونه حواسپرتکننده باشه. ولی واقعن چرا باید این اتفاق بیفته؟ دلیل همین مسءله هم برمیگرده به همین رفتارهای عجولانه. شاید اگر به جای مجموعهای از قانونای واقعن اعصابخورد کن، قدرت سنجش شرایط رو به اون دانشآموز میدادیم، اصلن به ذهنش نمیرسید که سرکلاس از تلفنش استفاده کنه.
دیدگاه بسته شده است