۱. توی تهران هروقت برف و بارون میباره، تاکسی کمیاب میشه. اونایی که گذری سوار میکردن سوار نمیکنن تا ماشینشون تمیز و خشک بمونه و اونایی هم که منبع درآمد اصلیشون مسافرکشیه، به طمع دربستی سوارکردن میافتن و به روال معمول مسافر نمیزنن.
۲. این روزها که اسنپ و تپسی به تقلید از اوبر توی تهران دارن فعالیت میکنن این طمع رانندهها رنگ جدیدی به خودش گرفته. حتی زحمت جستجو برای پیدا کردن مسافر هم نمیدن به خودشون. ماشینو خاموش میکنن و منتظر میشینن. مردم زیر بارون مونده که برای رسیدن به سرکارشون عجله دارن هم میان و پناه میبرن به این سرویسهای جدید. اگر یکی از این روزهای بارونی با اسنپ سفارش ماشین دادین و یهو دیدین ماشینی که نیم ساعت بود جلوتون پارک کرده بود، روشن شد و گفت بپر بالا، تعجب نکنین.
۳. توی این اتفاق وحشتاک میشه گفت پای هیچ مسءول و سیاستمداری دخیل نیست. یک اتحاد همگانی هست که همه دست به دست هم میدیم تا به هم ظلم کنیم. طمع یکی از وحشتناکترین مصیبتهاییه که مردم یه جامعه میتونن دچارش بشن. وقتی این طمع با عدم تعهد و خودخواهی رانندههایی که خیلی راحت حاضرن مسافرها رو زیر بارون رها کنن همراه میشه و وقتی مسافر زیر بارون مونده هم بدون ذرهای آینده نگری تصمیم میگیره با دربستی – یا امروز با اسنپ و تپسی- خودشو به مقصد برسونه وضع خیلی گریه دار میشه.
۴. تنها موردی که هست اینه که تاکسیهای تاکسیرانی خوشبختانه نسبتن متعهد رفتار میکنن و دچار طمع مسافر دربستی نمیشن. اما این تاکسیها تعدادشون به حدی کمه که فقط میتونن درصد خیلی کمی از نیاز رو برطرف کنن. شهری مثل تهران احتمالن نیازش به تاکسی چند ده برابر این تعدادیه که الان داره.
اولین کسی باشید که یک دیدگاه ارسال میکند.