۱. حتمن براتون توی تلگرام این پیام اومده:
بیا و با این لینک توی اسنپ ثبت نام کن و ۸۰۰۰ تومن اعتبار هدیه بگیر!
در نگاه اول خوبه. کی بدش میآد؟ میشه باهاش یه مسیر کوتاه رو بدون هیچ هزینهی اضافهای رفت. ممنون از اون دوست عزیزی که بهمون این لطف رو کرد. ولی درواقع این همهی ماجرا نیست. درصورتی که شما با اون لینک ثبت نام کنید، اون شخصی که اسنپ رو به شما معرفی کرده هم بینصیب نمیمونه. درواقع خیلی بهتر، اون ۱۵۰۰۰ تومن اعتبار میگیره و میدونه باهاش یه سفر نسبتن طولانی رو هم حتی بره.
۲. در نگاه اول هردو طرف سود میکنن. هرکدوم یه مبلغی گیرشون میآد، که البته فقط توی اسنپ ارزش داره. اسنپ هم این وسط از روی مشتریمداری داره یه حالی به مشتریاش میده و اونا رو جذب خودش میکنه. ولی متاسفانه تنها برندهی این ماجرا اون شرکته و نه معرف و نه شخص دعوتشده.
۳. توی تبلیغات، یکی مهمترین و اثرگذارترین انواع تبلیغ، تبلیغ دهان-به-دهانه. من یه برند گوشی یا یه آبمیوه رو امتحان میکنم، راضیام، به برادرم میگم، و اون هم وقتی وارد سوپر مارکت میشه، بخاطر اعتمادی که به من داره میره سراغ اون برند، و نه الباقی موارد رنگ و وارنگ. در مورد اسنپ: دوست من داره اسنپ رو به من معرفی میکنه، پس شاید خوب باشه و ارزش یه بار امتحان کردن رو داشته باشه. عه؟ چه جالب! ۸۰۰۰ تومن هم بهم میده و میتونم باهاش امتحان کنم. خیلی خوبه. ولی درواقع متاسفانه اتفاقی که میافته اینجا اینه که دوست من اسنپ رو معرفی نکرده، بلکه برای بهدست آوردن یه سفر رایگان داره این کار رو میکنه.
۴. اولین مشکل اینه که با این کار اعتماد آدما به حرف هم از بین میره. اون معرفی درواقع فقط و فقط برای منفعت شخصی انجام شده و هیچ نیت کمکی توش نبوده. بعد از این وقتی یک نفر دیگه به من چیزی رو معرفی بکنه، من یقینن اولین چیزی که به ذهنم میرسه اینه که آیا داره به نیت کمک اینا رو میگه، یا یه سودی داره برای خودش.
۵. من وقتی دعوت شدم و قبول کردم و اسنپ رو نصب کردم، ۸۰۰۰ تومن اعتبار دارم. تصمیم میگیرم ازش استفاده کنم. ولی با ۸۰۰۰ تومن تا سر خیابون خودمون بیشتر نمیشه رفت. ولی خب حیفه این ۸۰۰۰ تومن. تصمیم میگیرم یه بار توی مسیرم به شرکت/دانشگاه/خونه برادر/و… ازش استفاده کنم. هزینه کل میشه ۱۳۰۰۰ تومن. ولی اشکال نداره. من که ۵۰۰۰ تومن بیشتر قرار نیست بدم. متوجه شدید؟ درسته که سفر رایگان به ظاهر هدیه گرفتم، ولی همچنان دارم پول میدم.
۶. وقتی من ثبت نام کردم، دوست من هم یه سفر هدیه میگیره. خوشحال می شه و ازش استفاده میکنه. یقینن باقی دوستهاش (چند ده نفر) رو هم دعوت میکنه. بعد میره سراغ آشناهای دورتر و دورتر. هی معرفی میکنه و هی سفر هدیه میگیره. بعد از یه مدت دوست و آشناها ته میکشن. این عزیز اما دیگه حسابی به اسنپ عادت کرده. حالا میگه جهنمالضرر، پولشو میدم، بازم میانگین بگیرم سود دارم میکنم.
۷. یه مثال مشابه. با دو تا از دوستهام توی یه شهر ناآشنا بودیم، تصمیم گرفتیم ناهار بخوریم، گوگل کردیم و اسم یه رستوران معقول رو پیدا کردیم. تاکسی گرفتیم. راننده وقتی فهمید مقصدمون رستورانه، یه رستوران همون حوالی رو معرفی کرد و گفت خودش اونجا رو تجربه کرده و به نظرش خیلی بهتره. جزییات خوبی هم ارایه داد و ما راضی شدیم. بعد از یه ناهار واقعن افتضاح توی اون رستوران، وقتی داشتیم آماده رفتن میشدیم، همون راننده اومد، یه سلام و احوالپرسی گرم با همه پرسنل کرد، رفت پشت یه میز منتظر ناهارش.
۸. یه مثال دیگه: مشابه این اتفاق توی بازاریابی شبکهای هم داره رخ میده. یه سری آدم با سودای پولدار شدن، برای رسیدن به هدفشون دارن آدمهای دیگه رو متقاعد میکنن برای وارد شدن به این کار. درواقع: دارن چیزی رو پیشنهاد میکنن که خودشون هنوز نتیجهش رو ندیدن و فقط و فقط چون تنها راه رسیدن به هدفشون دعوت کردن آدمای دیگهس، این کارو میکنن.
۹. وقتی اعتبار حرف و نظر خودمون رو از بین ببریم، دنیا خیلی خیلی زشت میشه. شاید دروغ بد باشه، اما حرف و پیشنهاد توخالی یا کمککردن بدون نیت خیر رسوندن خیلی بدتره. دنیا رو ای کاش زشت تر از این نکنیم.
- توی این مثال از اسنپ حرف زده شد، ولی یقینن بیشمار شرکت دیگه هم دارن از این راه بازاریابی استفاده میکنن.
خيلي جالب بود.
هرج و مرج، نردبان، پیشرفت، امپراطوری!
[…] […]