۱. به عنوان ریزعلی خواجوی توی کتاب فارسی دبستان بهمون معرفی کردنش و بزرگتر که شدیم معلوم شد درواقع اسمش ازبرعلی حاجوی بوده. یادمه حتی توی نوجوونی من یک بار توی یکی از کانالای صداسیما نشونش دادن و باهاش مصاحبه کردن و حتی توی همون مصاحبه هم ریزعلی خواجوی معرفی کردن آقای دهقان فداکار رو. حالا که از دنیا رفته، دنیای دیجیتالی ما، این مرگ رو کرده بهونهی بازارگرمی دکونهاش. شبکههای اجتماعی رو اگر یه چرخی بزنید، چندین بار چشمتون به اسمش میخوره. حتی همچنان اسم غلطش.
۲. این روزها که این شخص تازه از دنیا رفته، این ور واونور داستانای جالبی در موردش میشنیوم. یکیش همین اسمش که اشتباه بهمون معرفی شده و یکی دیگه داستان واقعی اون حادثه. اینکه مردم اول کتکش زدن و خیال کردن که به قصد مزاحمت یا سوار قطار شدن این کار رو کرده و این که با اتیش زدن پیرهنش نبوده که قطار توقف کرده و بعد از شلیک گلوله بوده. به ما حتی نگفتن که این شخص اسلحه حمل میکرده با خودش. اما اینا اصلن مهم نیست.
۳. توی سی و اندی سالگی، اقای حاجوی اون کار قابل تامل رو انجام داد. توی چهل سالگی اسمش به کتابای درسی باز شد و سالهای سال اونجا موند. بالاخره توی دههی نود داستان دهقان فداکار از کتابهای درسی حذف شد. یه جورایی سرنوشتش مثل همهی قهرمانای دنیا، فراموشی بود. حتی قبل از مرگ خودش، عمر دلاوریش به سر اومد.
۴. نقل قول از برتولت برشت:
وای به حال مردمی که به قهرمان نیاز داشته باشن.
هرچند که دهقان فداکار اون قهرمانی نیست که اقای برشت ازش حرف میزنه، اما درکل میشه مرتبط دونست. ما مردم قهرمان پروری هستیم. همیشه دنبال یک فرد هستیم تا همهی جامعه رو نجات بده. این هفته با یه قهرمان خداحافظی کردیم. شاید وقتش باشه با قهرمان پروری و قهرمان دوستی و قهرمان پرستی هم خداحافظی کنیم.
– صرفن برای رفع هرگونه ابهام: اینجا به هیچوقت قصد توهین یا کم ارزش نشون دادن کار این شخص خاص نداشتم.
– دهقان فداکار رو بهخاطر فداکاریش یادمونه، یا بخاطر اینکه یک بار از روش رونویسی کردیم؟ یا حتی پنج بار، وقت جریمه.
دقیقا متوجه حرف برتولت برشت نمیشم ، همه ما توی جامعه زندگی میکنیم ، جامعه نیاز داره که بارها تغییرکنه تا به ایده آلش برسه — اینکه من بعنوان شخصی عادی بیام ایده ای و که به نفع همه مردمه مطرحش کنم تا وقتی که کسی پیش قدم نشه و اونو به معرض دید بقیه نزاره هیچ وقت پیشرفتی صورت نمیگیره در واقع زمانی ما نیاز به قهرمان نداریم که در ارمان شهر زندگی کنیم — مثال این قضیه زیاده اگه روزی گالیله پیش قدم اصلاح نظریات ارسطو نمیشد شاید ما همین امروز هم داشتیم سر اینکه زمین صافه یا گرد بحث میکردیم
هرچند که خیلی آرمانگرایانه به نظر میاد ولی جامعه خوب بدون قهرمان کاملن امکان پذیره. نیاز به قهرمان وقتی حس می شه که اکثریت بخوان پناه ببرن به کسی که بیاد و جور کمکاری اونا رو بکشه. درصورتی که اگر هرکس صرفن سهم خودش از وظایف رو انجام بده، هیچ وقت کار بجایی نمیرسه که نیاز به قهرمان و منجی حس بشه.
بحث الان انجام وظیفه نیست بحث شکستن تابو هاست ، اینکه تلاش کنیم تا باور غلطی و که سالها جا افتاده بین مردم تغییر بدیم ، ربطی به انجام وظیفه نداره قهرمانی و لازم داره که همه تهاجم ها علیه خودشو به گردن بگیره تا به بقیه نشون بده که کجا غلط و کجا درسته ، این مثل ماجرای مارتین لوتر و کلیسای کاتولیکه
نیاز به وجود قهرمان و الزام به وجودش دو مقوله کاملن جدا از همدیگهن. البته که در شرایطی، شدیدن داشتن یک فرد با توان بالاتر از اکثریت میتونه مفید باشه. اما نباید فراموش کرد که مشکل اصلی، شرایطیه که باعث بوجود اومدن این نیاز شده و درواقع با بهبود شرایط، این نیاز هم از بین می ره.
دقیقا حرفی که میزنی همینه شرایط غلطی وجود داره اما کی قرار شرایط عوض کنه ، من ؟ که شخص عادیم باهیچ قدرتی علاقه ای هم به ایجاد تغییر ندارم — اونی که شرایط اینطور میپسنده و یا قهرمان که میخواد به هرقیمتی شرایط و به نفع مردم تغییر بده ؟
[…] تر ها رضا در رابطه با داشتن قهرمان حرف زده بود و جمله ای آورده بود به این مضمون که وای به حال جامعه ای […]