مردی به نام اوه

۱. هر آدمی باید بدونه که توی زندگی داره برای چی می جنگه. مردی به نام اوه داستان زندگی مردیه که به این جمله اعتقاد داره و خب توی برهه‌ای از زندگیش که چیز زیادی برای جنگیدن نداره، باهاش آشنا می‌شیم. یه پیرمرد بازنشسته‌ ی بداخلاق و سخت‌گیر که کسی ازش خوشش نمیاد، شاید گزینه‌ی شماره یک آدم برای شناختن نباشه، ولی خب این یه دفعه داستان فرق داره.

مردی به نام اوه - فردریک بکمن

۲. مردی به نام اوه (درواقع باید بگیم اووه، بر وزن یووه(تیم فوتبال)) که اتفاقن از روش فیلم هم ساختن و نامزد اسکار هم شده بود و به فروشنده‌ی فرهادی باخت، یه رمان معروف سوئدیه. یعنی این اواخر خیلی معروف شده و حتی توی بازار ایران هم چندین ترجمه ازش اومده و حتی مثلن امروز توی نوار هم دیدمش، دو تا گوینده‌ی متفاوت این کتاب رو خوندن. در کل داره برای خودش می‌تازه این روزا. افت و خیر های نسبتن باحالی داره. شخصیت اوه در کل جذابه. در ظاهر عنق و بد قلق ولی در باطن پر از پیچ و خم و ریزه‌کاری.

۳. روی جلد کتاب نوشته شده که این یه کتاب عام پسنده. گویا توی خود سوئد هم تقریبن نیم میلیون نسخه ازش فروش رفته. اونوقت اینجا توی ایران شاید به زور به ده بیست هزار رسیده باشه تیراژش و خوراک قشر کتابخون ما شده، نه عامه‌ی مردم. این قضیه یه ذره تلخه. مثلن چند سال پیش عکس صف مردم ژاپن برای کتاب تازه چاپ موراکامی رو دیدم یا یه روزه فروختن آخرین کتاب الیس مونرو رو که خبرشو شنیدم خیلی برام عجیب به نظر اومد. واقعن ما تا حالا همچین چیزی ندیدیم. خنده داره که مثلن روی جلد کتابهای ایرانی با فونت بزرگ می نویسن چاپ دهم و پونزدهم و صدم که اگر دروغ نباشه (که خیلی رایجه) بازم عدد کوچیکی رو می‌سازه. مثلن احتمالن هرچاپ ۲ ۳ هزار تا نسخه باشه و تهش بازم حاصل ده سال فروش اون کتاب شاید به صد هزار جلد نرسه.

۴. مردی به نام اوه به نویسندگی فردریک بکمن کتاب خوندنی و جذابیه. ۳۰۰ صفحه‌س و نه خیلی اما تا حدودی روان-خوان حساب می‌شه. طنز باحالی داره. پشت جلد ترجمه فارسیش هم اینو دیدم: داستان زندگی مردی به نام اوه که با ورود یک بانوی ایرانی به زندگی‌اش، کاملن متحول شد. هرچند این خیلی اقراق توشه ولی واقعن یه زن ایرانی به اسم پروانه هم توی داستان هست و زرشک پلو با مرغ هم درست می کنه‌:) . پیشنهاد می شه در کل.

  •  خاطره: چند سال پیش توی نمایشگاه دنبال یه کتاب رفتم. درواقع کتاب جدیدی بود که قرار بود توی نمایشگاه کتاب اولین بار عرضه بشه. روز اول نمایشگاه بود. رسیدم دم غرفه ناشر. کتاب رو گرفتم. روی جلد نوشته بود چاپ دوم. شنیدین می‌گن بدنسازی هفته اولش بدن درد داره، از هفته دوم برید؟ اینام از چاپ دوم شروع کرده بودن.
  • پیام کتاب رو به من معرفی کرد. نظرش رو هم اینجا نوشته: مردی به نام اوه
رضا کشاورز معتمدی نوشته شده توسط:

رضا کشاورزم و رضا کشاورز، منم :)

اولین کسی باشید که یک دیدگاه ارسال میکند.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *