۱. توی هفتهای که پشت سر گذاشتیم، کرمانشاه با یه زلزله هفت ریشتری مواجه شد. عدهی زیادی کشته شدن و عدهی خیلی بیشتری بی خانمان. توی یه عمل خیلی دوست داشتنی، مردم همهجای ایران به صورت خودجوش شروع کردن به جمعآوری کمک برای مردم زلزله زده. عدهی واقعن زیادی مشارکت کردن و دستشون واقعن درد نکنه.
۲. یکی از همسایههای ما که از قضا به تغذیه هم خیلی اهمیت میده(شکمو :) )، دیروز چند بسته کنسرو و چندصد تا نان تازه رو برد به یکی از مراکز جمع آوری تحویل داد. آشنایی داریم که یه نوزاد شیرخواره داره. ایشون چند تا قوطی شیر خشک تهیه کرد. دوستی دارم که شدیدن سرماییه و توی سالهای قبل همیشه لباسهایی که پوشیده از بقیه بیشتر بوده و ضخیم تر. این دوست هم دو تا پتو تهیه کرد و فرستاد.
۳. همهی این کمکها از روی نیت خیر بودن و تصادفن من متوجهشون شدم. ولی خب یه نکتهی جالب هست این وسط: هرکدوم از این کمک ها در واکنش به اون حادثه بودن اما عنصری که محصول نهایی رو مشخص می کرد چیز دیگه ای بود: ترجیح شخصی. پدری که نوزاد داره، بچه ها بیشتر جلوی چشمش بودن و دوست سرمایی من، پتو. در واقع این چیزیه که نباید اتفاق می افتاد. توی لحظه های اولیه چرا. هر کسی اون چیزی که به ذهنش می رسید رو می فرستاد و اون طرف هم مورد استفاده قرار می گرفت. اما بعد از گذشت سه چهار روز از حادثه، شرایط یکم فرق کرد. از کسایی که توی اون محل بودن می شنیدیم که دیگه وضع خورد و خوراک اونقدر وخیم نیست ولی از اون طرف به خاطر سرما، نیاز شدیدی به چادر هست. و یا از اونجایی که توی روزای آتی احتمال بارندگی هست، نیاز به نایلون هست برای پوشوندن چادرها و در امان موندن از باران. دقت کردین؟ توی نیازهایی که در لحظه به ذهن رسیدن، خبری از نایلون نبود. حالا بعد از گذشت چند روز شاهد اینیم که خیلیها هنوز دارن به ارسال آب و غذا ادامه میدن و اعتنایی به این نیاز های دیگه ندارن.
۴. مساله اینه که در مواجهه با مسایل، ما از نظر احساسی تحریک میشیم. با مردم زلزله زده احساس همدردی میکنیم. ولی نباید تصمیمهامون هم از روی احساس باشه. دیدیم که خیلیها به طور مستقیم جنس تهیه کردن و خیلی ها کمک نقدی. دومی شاید برای این شرایط بهتر باشه. شاید وسایلی مورد نیاز باشه که از عهده یه نفر خارج باشه اما با روی هم گذاشتن کمک های چند نفر، تهیهش ممکن باشه. ولی همینچا هم یه مساله هست. خیلی از سلبریتی ها وارد قضیه شدن و شماره حساب خودشونو به مردم دادن. حاصل این شد که دوباره، و به خاطر تصمیم گیری احساسی، کمکهای نقدی جاری شد به سمت سلبریتی ها و نه کسایی که صلاحیت تصمیم گیری در این شرایط رو دارن. البته که خوبه یه بازیگر و ورزشکار از شهرتش برای جمع آوری کمک استفاده کنه اما متاسفانه نباید فراموش کرد که این شخص توی این شرایط هیچ صلاحیتی برای رهبری نداره. توی این مواقع اولویت باید با هلال احمر و بعد از اون خیریههای کوچیک و بزرگی باشه که حداقل تجربهی فعالیتهای مشابه رو داشتن. امید وارم که توی دفعات احتمالی بعدی، در کنار همراهی احساسی، تصمیم گیری هامون هم از روی تعقل باشه و نه هیجانات عادی.
- دوست کوهنوردی دارم که متوجه شدم چادر خودشو اهدا کرد یا سر گذر دیدم یه سوپر مارکت، داره تمام بطری های آب و کنسروهاش رو راهی میکنه. این مساله یکم البته متفاوته. اینجا شخص داره از داراییش استفاده درست میکنه، تصمیم شخصی اینجا یه مرحله دیر تر وارد مساله میشه.
- خیلی از افراد راهی مناطق زلزله زده شدن، بی هیچ دلیلی و بی هیچ توانایی کمکی. این یکی دیگه از نمونههای تصمیم گیری احساسیه. حتمن شنیدین، خیلیا سگهای خونگیشون رو بردن برای کمک، بدون آگاهی از این که سگهایی که هلال احمر داره برای این کار اموزش دیدن از قبل.
اولین کسی باشید که یک دیدگاه ارسال میکند.