۱. من توی تمام این سالها اسمارتفونی نداشتم. این قضیه همیشه تعجببرانگیز بوده برای همه. چیزی که دیدم این بود که برای آدمهای این قرن دیدن جوونی که تلفن هوشمند نداره غیرقابل درکه. مخصوصن برنامهنویسی که موبایل بهروز نداشته باشه خیلی عجیبه. اونم کسی که هرچند کوتاه، اما به هر حال قسمتی از زندگیشو برنامهنویس اندروید بوده!!! حالا دقیق بعد از گذشت ۱۰ سال از پیدا شدن سروکله ی اسمارتفونها منم یه گوشی هوشمند گرفتم. البته که همچنان هم با اکراه تن به این اجبار دادم و شاید اگر مجبور نمیشدم به بی-اسمارتفون-بودن ادامه میدادم اما… به هر حال شد دیگه. شاید بعدن نوشتم که چرا مجبور شدم ولی خب نیازی هم نیست، غولهای موبایلفروش به اندازه کافی توی تبلیغاتشون موفق عمل کردن. این جا می خوام چندتا دلیل برای نداشتن تلفن هوشمند بنویسم و اینکه چرا بهتره که هرچه بیشتر دور بشیم از این پدیده.
۲. دلایلم نسبتن متنوعن و یکم سخته که بخوام دستهبندیشون کنم. ولی تلاشم اینه که مرتبطها رو پشتسرهم بیارم. ازاینجا به بعد هرجا از اسمارتفون اسم بردم منظورم درواقع یه مجموعهس شامل: اسمارتفونها، امکاناتی که به آدم میدن، یه سری امکانات که محدود به اسمارتفونها نیستن و خیلی قدیمیترن ولی با اومدن اسمارتفونها رنگ جدیدی گرفتن (مثلن چت کردن) و همینطور رفتاری که ما باهاشون داریم.
- همیشه در دسترس بودن زیاد خوب نیست: با ارزونترین اسمارتفون و یه سیمکارت ایرانسل یه آدم میتونه تمام روز رو در دسترس باشه. همهی آدمها این توان رو پیدا میکنن که با کارهای پیشپا افتادهشون تمرکز حواس آدم رو در طول روز به هم بزنن. کافیه تلگرمتونو باز کنین و چشمتون بخوره به یه پیام یه دوست/آشنا و بازش کنین و حرفهای طرف مقابل روزتونو با حرفهاش مختل کنه. میشه استفاده از شبکههای اجتماعی رو محدود کرد به یه لپتاپ/تبلت که توی خونه میمونه و شببهشب میشه بهش وقتی رو اختصاص داد.
- اسمارتفونها تنها میکنن آدمها رو: همهی ما دوستی داریم که یه زمانی باهاش خیلی صمیمی بودیم، همچنان هم هستیم اما دیگه مثل قبل باهاش در ارتباط نیستیم. دیگه فرصت نمیشه هرهفته با هم بریم بیرون و به هم سر بزنیم. ولی همچنان میخوایم رابطهمون رو باهاش حفظ کنیم. قبل از اسمارتفونها رابطههای این مدلی تقریبن همچین روالی داشتن: مشغلهها به ما این امکان رو میدادن که هر دو سه ماه یکبار با این آدما بریم یه جا بشینیم و با هم صحبت کنیم. هرچند هفته یکبار هم تلفنی حالی از هم میپرسیدیم. حالا چه اتفاقی میافته؟ ما درواقع دوری این آدم عزیز رو حس نمیکنیم. هرچند ماه یکبار بهجای دیدار باهاش یکم چت میکنیم، هرچند هفته یکبار بجای صحبت تلفنی، یه عکس یا جوک یا هرچیز دیگهای رو برای طرف فوروارد میکنیم. و دلتنگیها رو هم با دیدن عکس پروفایلشون برطرف میکنیم. حاصل اینه که توی یه مدت نه چندان طولانی رابطهمون سرد و سردتر میشه و احتمالن بعد از یکی دو سال تبدیل میشیم به دو تا غریبه.
- اسمارتفونها تنهایی رو از ما میگیرن: این مورد شاید در ظاهر با قبلی متناقض باشه ولی شدیدن درسته. یکی از چیزهایی که آدمها شدیدن بهش احتیاج دارن تنهاییه. درمورد صحت حرفم میتونم بهتون اطمینان بدم که توی چندتایی کتاب متفاوت به توضیح دقیق این مسءله رسیدم اما الان برای طولانی نشدن و دور نشدن از هدف اصلی به این نقل قول از نیچه اکتفا میکنم:
من متنفرم از کسی که تنهایی من رو میدزده ولی در مقابل معاشر خوبی نیست!
اسمارتفونها همیشه همراه ما هستن. نزدیک همهی ما هستن آدمایی که صبح بعد از بازکردن چشمها اولین چیزی که میبینن صفحهی موبایلشونه برای دیدن ساعت و پیامهای رسیده و پشتبندش آنلاین شدن و گشتوگذار توی اینستاگرم و فیسبوک و توییتر. این قضیه تا شب لحظهی خواب ادامهپیدا میکنه: بعد از کلی بیهدف پرسه زدن توی شبکههای اجتماعی – البته درحالی که توی تخت دراز کشیدن- به اکراه گوشی رو میذارن کنار و کلنجار میرن برای خواب. یکی از چیزهای اساسی برای هر آدم تنهاییه. همهی ما احتیاج داریم که زمانی رو برای فقط و فقط خودمون داشته باشیم. چه برای هضم کردن چیزهایی که پشتسر گذاشتیم و چه برای خیالبافیهای طولانی در مورد آینده.
- اسمارتفونها تفکر رو از ما میگیرن: ساعت قبل خواب ساعت فوقالعادهایه برای فکر کردن به روزی که گذروندیم و روزی که در پیش داریم. اسمارتفونها توی دستمونن و با ما به تختخواب میآن و این زمان خوب رو از ما میگیرن. بجز این خیلی فرصتهای دیگه در طول روز هست که خیلی راحت با اسمارتفونها پرمیشن. حاصل این میشه که یه آدم میتونه صبح تا شبش رو بدون لحظهای فراغت پر کنه. البته که این در ذات بد نیست. مشکل اینه که وجود یه وسیله که میتونه تمام بیکاریهای آدم رو از آدم بگیره، باعث میشه که ما کمتر به تفکر محتاج بشیم و کمتر بریم سراغ راههای چالشبرانگیزتر برای مغز تا بتونیم وقتمونو پر کنیم.
- اسمارتفونها مارو بیسواد میکنن: توی یه تلفن اندرویدی هر نرمافزاری با یه تپ نصب میشه. اکثر کاربرها هیچوقت با هیچ اروری مواجه نمیشن بجز ارور پر شدن حافظهی گوشی. کارهایی هم با نرمافزارهای موبایلی میشه انجام دادن معمولن با بالاترین سطح انتزاع ممکن انجام میشن، بهطوری که کاربر اصلن درجریان بعد تکنیکال قضیه قرار نمیگیره و فقط کارش راه میفته. این مورد هم در ذات بد نیست. ولی حاصل این میشه که هرچی جلوتر میریم، آدمها هرچند وابستهتر میشن با تکنولوژی، اما بیگانهتر هم میشن. قبلن توی مطلب مشکل مایکروسافت چیه؟ در مورد این قضیه نوشتم. درسته که اونجا بحث اسمارتفون نیست، ولی این یه مورد خیلی خوب توش توضیح داده شده.
- اسمارتفونها سلامتی رو تهدید میکنن: چشمهایی که توی تاریکی مطلق خیره شدن به یه صفحهی سفید، به شدت آسیب میبینن. منظورم موقع خوابه. یه گوشی تو دست چند دقیقه و حتی ساعت رو خیره میشیم به صفحهی گوشی و اصلن متوجه آسیبی که به چشمهامون وارد میشه نیستیم. بعدشم با کنار گذاشتن گوشی هم کار تموم نمیشه. این نور و این فعالیت قبل خواب به شدت باعث مختل شدن خوابمون میشه. در طول روز هم وقتی گوشی رو دستمون میگیریم، سرمون رو خم میکنیم پایین ومدت زیادی رو توی همین حالت میمونیم. فشاری که به گردن میاد رو نمیشه دست کم گرفت. این پاراگراف رو همینجا تموم میکنم. البته که مشکلا خیلی بیشتر از اینن ولی خب هم خیلیامون از مشکلای مثل این خبر داریم، و هم اینکه میشه با یه جستجوی ساده به کلی مطلب رسید در این مورد.
- اسمارتفونها ردپای زیادی از ما بهجا میذارن: اصلن دلم نمیخواد مثل استالمن بد بینانه نگاه کنم به قضیه ولی ساده نمیشه ازش گذشت. ما با تلفنمون اطلاعات زیادی از خودمون به دیگران(مخصوصن کمپانیهای بزرگی که سوخت اصلیشون همین اطلاعاته) میدیم. درسته که به نظر بیاهمیته که کسی بدونه ما پنجشنبهی گذشته توی کدوم رستوران غذا خوردیم و امروز داریم چه موزیکی گوش میدیم و کدوم مسیر رو برای رسیدن به سر کار انتخاب میکنیم. ولی در واقع این اطلاعات وقتی از چند میلیارد نفر جمع بشن، خیلی راحت میشه ازش استفاده کرد برای کنترل زندگی همین افراد. در واقع علم اطلاعات( همون دیتا ساینس خودمون) به خودی خود بد نیست و خیلی خوبیها میتونه برامون داشته باشه. ولی این دلیل نمیشه سهل انگارانه با اطلاعاتی که ازمون بجا میمونه رفتار کنیم. این مسءله رو نمیشه توی یه پاراگراف جمع کرد. واسه همین احتمالش هست که توی آیندهی نزدیک یه مطلب جداگانه درموردش بنویسم.
- اسمارتفونها استقلال ما رو میگیرن: تصور کنین از خونه بیرون رفتین… متوجه میشین که تلفنتون همراهتون نیست… وحشت میکنین، مگه نه؟… همین فکر کنم کافی باشه.
۳. ممکنه که در ظاهر هر کدوم از این موارد کوچیک و بی اهمیت جلوه کنن اما در باطن خیلی مسءله وخیمه. از یه طرف همین نکتههای خیلی کوچیک وقتی کنار هم جمع میشن به شدت خطرناک میکنن قضیه رو. این مطلب احتمال داره به مرور زمان کامل بشه. چون یه سری چیزا ممکنه جا افتاده باشه. درضمن خیلی سعی کردم تمرکزروی اسمارتفون ها بمونه و نره سراغ شبکههای اجتماعی. شاید درآینده سراغ این موضوع هم برم. یه مورد دیگههم که اصلن بهش اشاره نشد مسءلهی مصرفزدهگی بود. یه مطلب مستقل درمورد این حتمن مینویسم. ولی توی نوشتهی بعدیم که درمورد گوشی ایه که خریدم بهش حتمن اشاره میکنم.
خیلی با دلیلات موافق نیستم ، اینکه ی اسمارت فون چه تاثیراتی روی زندگی من میزاره شدیدا بسته به نوع نگاه من به ابزار ، هر ابزاری که ساخته میشه لزوما خوب نیست اما لزوما بدم نیست اگه ی نرم افزاری مثه تلگرام بد جا افتاده این به خاطر محدودیتای زیادی که ما داریم مگرنه خیلی از جاهای دنیا از این نرم افزار به این شدت استفاده نمیشه مثه این میمونه که بگیم چون با ماشین امکان تصادف هست پس من استفاده نمیکنم . اول حرفمم گفتم من نمیگم ی اسمارت فون لزوما خوبه یا لزوما بده من معتقدم که اگه استفاده درستش و درکنار رفع یسری از محدودیتای کاملا بیخود و نظارت درست به خدماتی که شرکت های تولید کننده محتوا و ارائه دهنده زیر ساخت میدن وجود داشته باشه هم این تب تند وابستگی مردم ما به این اسمارت فونا کم میشه هم مردم یاد میگیرن که بسته به نیازشون از یه مدل اسمارت فون استفاده کنن همونطور که در اروپا و یا امریکا وقتی شرکتی مثه ماکروسافت ی سرویسی ارائه میده میگه این سرویس ویژه فلان جامعه هدفه نه اینکه همه مردم بیاین اینو بخرین
حرف اصلی من اینه که چیزی که زندگی رو بیش از اندازه از مسیر و فرم اصلیش خارج می کنه خطرناکه. البته که لزومن نباید رفتار قهرآمیز نشون داد. همون طور که خودتم اشاره کردی میشه با استفادهی کنترل شده تا حدی تعادل برقرار کرد اما برای من این ۱۰ سال اسمارتفون نداشتن تجربهی خوبی بود و حداقل این رو مطمءنم که کنار گذاشتنش زیاد آسیبی به آدم نمیزنه.
این رو هم البته اول متن گفتم که رفتار کاربر با وسیله هم توی نوشته منظور شده.