۱. این که آیفون گرون باشه، چیزیه که همه پذیرفتن. این که آیفون جدید حتی توی بازار بینالمللی هم گرون حساب میشه، بازم با توجه به شخصیت اپل قابل درکه. ولی آخرین گوشی اپل توی ایران قیمتش حتی با شونزده میلیون تومن هم رسیده. این نشونهایه از یه اجتماع با اخلاق و فرهنگ و اقتصاد و قانونهای نابود شده. الان دلیل نابودی هرکدوم از اینا رو با هم میبینیم.
۲. من توی ایرانم. آیفون توی آمریکا تولید میشه. پس محصول به صورت مستقیم نمیتونه بیاد به ایران. حاصل چیه؟ یهکم طول میکشه تا یه تاجر بتونه مراحل لازم رو طی کنه تا آیفون رو بهطور نسبتن قانونی وارد ایران کنه. ولی من آیفون میخوام(به هر دلیل درست و صدالبته بیشتر نادرست). آقایی هست که داره از امریکا یا یکی از کشورهای دیگهای که آیفون توشون توزیع شده میاد ایران. با پولش میتونه چندتا دونه آیفون بخره و بیاره با خودش. و وقتی میبینه که خیلیها هستن که دلشون میخواد هرچه زودتر آیفون بخرن،هر قیمتی که دوست داره میذاره روش: مثلن شونزده میلیون تومن. واسه اینه که میگم قانون ما نابود شدهس. یک مجموعه عظیم از قوانین داریم که نه کسی اعتنا میکنه بهشون و نه کسی میره پیگیری کنه. اقتصاد ما هم نابود شدهس چون این کسی که اقدام به وارد کردن آیفون کرده نه مالیاتی میده براش، نه جایی اثری ازش ثبت میشه و نه نظارتی هست روی کارش تا نتونه هر قیمتی که خواست بذاره روی محصول.
۳. من آیفون میخوام. شونزده میلیون تومن گرونه یکم. میتونم چندماه صبر کنم تا با قیمت منطقی وارد بشه و من بخرم و استفاده کنم. ولی اون موقع دیگه من یونیک و اولین و خاصترین حساب نمیشم. این چندماه در واقع فرصت طلایی من برای جولان دادنه. سگ خورد. میخرم. شونزده تومن میدم و یکی از معدود نفراتی میشم که آیفون ده دارن. واسه همینه که میگم فرهنگ ما نابود شدهس. اصلن نمیخوام برم سراغ اون قضیه تکراری چشم و همچشمی. مساله خیلی بدتره. ما با تودهای از آدمها طرفیم که تمام وجودشون و ارزششون رو چگالیزه(!) میکنن به مواد مصرفیشون. زمانی که آیفون۴ اومد به بازار آیفون داشتن واقعن معنیش پولدار بودن و خاص بودن و در-تکنولوژی-بهروز-بودن بود. ولی الان نه. الان از بین هر دونفری که من میبینم یکیشون آیفون داره (حداقل) و برای شمام احتمالن همین حوالی باشه. الان آیفون داشتن دیگه اعتبار نمیاره. پس چرا ما هنوز میخریم؟ اونم با قیمت شونزده میلیون تومن؟ مهمترین دلیل اینه که مثلن من که دارم توی اجتماع زندگی میکنم،برای ابراز وجود خودم نیاز به چیزایی دارم که منو متمایز کنه از بقیه و در عین حال من رو ملحق کنه به گروهی از آدمها. خیلی متناقض به نظر میاد. ولی درواقع درسته. من آیفون میخرم و از نظر خودم تبدیل میشم یک فرد خاص که بهترین گوشی دنیا رو داره. در کنارش میرم توی دستهی آیفون دارا: اونایی که پولدارن، شیکپوشن، خاص و خفنن، و در کل همهچیز تمومن. چرا این رو یکی از نشونههای فرهنگ نابود شده باید حساب کرد؟ فرهنگ چیه؟ مگه چیزی غیر از مجموعه رفتارهای ما توی اجتماعه؟ مگه چیزی غیر از رفتارهای ما به عنوان یکی از اعضای جامعه در تعامل با بقیهس؟ وقتی من به عنوان یک آدم ورودم به جامعهرو مستلزم به داشتن یک چیز خاص میدونم، دارم اون زیبایی رو که از یکدست بودن طرز رفتار آدمهای جامعه حاصل میشه به هم میزنم. وقتی تک تک آدمهای جامعه این کارو بکنن، حاصل چی میشه؟ چیزی به عنوان فرهنگ میمونه؟
۴. ما اخلاق نداریم. منظور از اخلاق سلام دادن و جواب سلام دادن مودبانه نیست. منظور اینه که وقتی که میخوایم عملی رو مرتکب بشیم به پیشامدها و عواقب و تاثیراتش رو زندگی بقیه اهمیت نمیدیم. البته که مثلن دزدی نمیکنیم. ولی این به دلیل پایبند به اخلاق بودنمون نیست. بهخاطر ترس از مجازات و توبیخه. نمونهش همین که خیلی راحت نرمافزار و موسیقی و کتاب دانلود میکنیم و بدون ذرهای عذاب وجدان استفاده میکنیم. حتی خیلی وقتا میبینیم که شخصی پول ندادن پای موسیقی و نرمافزار رو افتخار هم حساب میکنه برای خودش. از اینا بگذریم. ربط اخلاق با آیفون شونزده میلیونی چیه؟ وقتی که یه شخص بخاطر منفعت شخصیش یه قیمت بالا روی یه محصول میذاره درواقع داره اخلاقیات رو زیر پا میذاره و فکر کنم واضحه که چرا این کار نادرسته. ولی این قسمت کوچیک ماجراس: وقتی من خودم رو متقاعد میکنم که این مبلغ بالا رو به این شخص بدم دارم عمل وقیحتری انجام میدم: من دارم از طرز فکری حمایت میکنم که سود شخصی رو تنها پارامتر تصمیمگیری میدونه و خیلی راحت از موقعیتش استفاده میکنه تا به پول بیشتر برسه. حمایت از این آدم یعنی پولدار کردن کسی که هیچ تعهدی به انسانیت نداره و میشه اطمینان داشت که با سود حاصل از این کار، در قدم بعدی هم همین کار رو با قشرهای دیگهی جامعه میکنه. شاید اینجا صرفن یه قشر خیلی کم جمعیت جامعه دخیل باشن ولی همیشه این طور نیست. به گوجهسبز اول بهار و قیمت عجیبش فکر کنید. یا مثلن به اون زمانی که کره تو بازار کم شده بود و سوپر مارکتها دوبرابر قیمت روی محصول رو از مشتری میگرفتن. یا اصن رایجترینش: تاکسیها توی روزای بارونی: یا مسافر سوار نمیکنن به امید دربستی یا کرایه رو میبرن بالا.
۵. این جا قضیه اصلن درمورد آیفون ایکس و اپل و قیمتش نبود. فقط به نظرم این اتفاق فرصت خیلی خوبی بود برای فکر کردن به این مساله: وقتی توی اجتماع زندگی میکنیم باید به عواقب کارهامون فکر کنیم و با در نظر گرفتن آسایش همدیگه کارامونو پیش ببریم. امروز من عجله دارم و قبول میکنم که راننده تاکسی ازم پول بیشتری بگیره. فردا اون راننده حق خودش میدونه که از تو هم پول بیشتری بگیره، و تو حق اعتراض هم نداری چون بقیه دارن تن به این کار میدن. همون راننده وقتی بهار میشه، پسرش گوجهسبز میخواد ولی مگه یه رانننده تاکسی چقدر درآمد داره که بخواد چندده هزار تومن واسه یه حجم کمی از گوجه سبز بده؟ و …. .
- دلایل آیفون نخریدن زیادن. این فقط یه حالت خاصش بود.
- لطفن با اخلاق باشین. مرسی.
- اثر پروانهای!
اولین کسی باشید که یک دیدگاه ارسال میکند.