برچسب: داستان

برای سال پیش رو یک شبه برنامه برای کتاب خوندنم توی ذهن دارم که اینجا می‌نویسمش و امیدوارم یادم بمونه که در طول سال بروزرسانیش کنم.   – سه رمان کلاسیک (قرن نوزدهم و قبل از اون): ۱. گوژپشت نتردام – The Hunchback of Notre-Dame – ویکتور هوگو (صفحه ۶۰ ام الان) ۲. ۳. – دو رمان معاصر ۱. ۲. – سه…

ادامه این نوشتهکتابهای ۹۹: یک شبهْ برنامه

۱. جسپر دین پدر عجبی داره. پدری منزوی و بیکار که فقط دوست داره مطالعه کنه و فلسفه بافی کنه و حتی ترجیح می‌ده خودش به پسرش سواد یاد بده تا اینکه اونو بفرسته مدرسه. رمان جزء از کل از زبان جسپر دین روایت می‌شه که علاوه بر این پدر، عمویی هم داشته که از قضا مشهور‌ترین و حتی محبوب ترین تبهکار…

ادامه این نوشتهجزء از کل

۱. اول اینو بخونید: برای تسکین این درد نه مرحمی لازم بود و نه طبیبی. گاهی باید فریاد زد؛ اما نه تنها و نه با خود. فقط یک همدرد، یک همدرد می توانست او را آرام کند، تا از درد بگوید و از درد بشنود؛ اما در میان این برهوت چه کسی یا چه چیزی می توانست با او از دردی مشترک…

ادامه این نوشتهامان نامه شب

۱. هر آدمی باید بدونه که توی زندگی داره برای چی می جنگه. مردی به نام اوه داستان زندگی مردیه که به این جمله اعتقاد داره و خب توی برهه‌ای از زندگیش که چیز زیادی برای جنگیدن نداره، باهاش آشنا می‌شیم. یه پیرمرد بازنشسته‌ ی بداخلاق و سخت‌گیر که کسی ازش خوشش نمیاد، شاید گزینه‌ی شماره یک آدم برای شناختن نباشه، ولی…

ادامه این نوشتهمردی به نام اوه

۱. علی اشرف درویشیان مرد. نویسنده‌ای که من تصورم این بود که خیلی وقته مرده، درواقع امروز توی سن هفتاد و پنج سالگی مرد. اندک باقی‌مانده‌ی ادیب‌های قابل اعتنای ایران هم دارن ته می‌کشن. درویشیان به سالهای ابری معروفه. یک رمان نسبتن بلند که البته من نخوندمش و نمی‌تونم نظری بدم درموردش. ۲. درویشیان رو با از این ولایت شناختم. یه مجموعه‌…

ادامه این نوشتهاز این ولایت – علی اشرف درویشیان

۱. در جریان جنگ جهانی دوم، وقتی که فرانسه به اشغال نازی‌ها در‌اومد، نظامی‌های بالامرتبه‌ی آلمانی، توی خونه‌های فرانسوی‌ها ساکن می‌شدن. یعنی یه خونواده‌ی فرانسوی و چندتا افسر آلمانی با هم توی یه خونه زندگی می‌کردن، انگار نه انگار جنگی در کار باشه. سکوت دریا روایتیه از یکی از این خونه‌های اشغال شده: یه افسر آلمانی ساکن خونه‌ی یه مرد‌ فرانسوی می‌شه…

ادامه این نوشتهوقتی دریا سکوت کرد…!